عالَمی دگر... | ||
خداحافظ...
میروم اما بدان افسرده ام از فراق روی تو دل مرده ام میروم شاید که خاموشت کنم می شود آیا فراموشت کنم میروم تا با رقیبان خوش شوی با رقیبان هر کجا خواهی روی میروم گرچه پشیمان می شوم چون سر زلفت پریشان می شوم میروم اما بدان آن بوی تن میبرد هر لحظه آن بنیاد من میروم اما بدان آن خاطرات تشنه تر می سازدم نزد فرات میروم اما هنوزم انتظار می کند حال دلم را بی قرار میروم چون دارم اینجا همرهی همچو اشعار جگرسوز « رهی» میروم اما تو چون جان منی « من» بدون جان نباشد جز «تنی» میروم اما به عشق «میم» و «نون» می سرایم از جنون اندر جنون میروم اما کجا من راهییم؟ راهییم تا کلبهی تنهاییم میروم با قلبی از مهر و وفا گر چه باز آرد مرا یاد شما میروم شاید که چرخ روزگار بار دیگر آورد ما را کنار میروم اما بدان ای دلربا چون صبوری کس نیابی در وفا میروم ای سرو ناز خوش خرام پس سخن کوتاه باید والسلام [ شنبه 92/4/15 ] [ 5:17 عصر ] [ حبیب ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |